- قلمی شدن
- کلکی شدن نوشته شدن تحریر یافتن نوشته شدن: مکتوبی که به عرض سه گز و در طول هفتاد گز که باب زر قلمی شده بود... ارسال نمود
معنی قلمی شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کنایه از قطع شدن، بریده شدن
بریده شدن شکستن بریده شدن قطع شدن: بخود پیچد فلفل از سواد خال هندویت قلم شد دارچینی از حدیث تندی خویت
بستن شیر یا خون مانند پنیر و نشاسته پخته و آب پخته کله و پاچه چون سرد شود
آشکار شدن، آشکار گشتن، نمایان شدن، ظاهر شدن
کنایه از بسته شدن، تعطیل شدن جایی
در کشاورزی بریدن قلمه، کاشتن قلمه
آشکار شدن ظاهر شدن آشکار گردیدن
بانجام رسیدن
در هم شدن، درگیر شدن مخلوط شدن در هم شدن
مخلوط شدن، بیکدیگر پیچیدن دو تن کشتی گیر مقابل سوار شدن
پنهان شدن
سرخ شدن، خجالت کشیدن
بخش شدن
کلکی کردن نوشتن یادداشت کردن نوشتن تحریر کردن، یادداشت کردن
کاشتن قلمه
دوشن شدن درخشان گشتن روشن شدن درخشان شدن: (چو از عکس رخ آیینه حور ملمع شد فضای چرخ اخضر) (اختیار الدین روزبه شیبانی . لباب الالباب. نف. 60)، رنگارنگ شدن، پوشیده شدن روی فلز کم قیمت با فلز گرانبها تر
بر افتادن باطل شدن لغو شدن: (عوارض مالیاتی... ملغی شده)
سرگشته شدن متحیرگشتن: (استه وغامی شدم زدردجدایی هامی وامی شدم زخستن مترب) (منجیک)
پنهان شدن، مخفی شدن
Redden
avermelhar
краснеть
erröten
czerwienieć
червоніти
enrojecer
rougir
arrossire
rood worden
लाल होना
memerah